- پاسخ مسائل پیچیده با همکاری ما و مشاورهگیرنده بهدست میآید.
« پاسخ» طی پروژه و با همکاری مشاورهگیرنده و مشاور ظاهر میشود. آنها برای مشخص کردن مسائل جاری و پرداختن به آنها با هم همکاری میکنند و در عین حال یاد میگیرند.
- رویکردها و ارزشهای متنوع باید شناخته و تشویق شود.
مشاور سازمانی با تجربه باید به یاد داشته باشد که افراد در سازمان رویکردهای مختلفی درباره موضوعی واحد دارند. این رویکردها باید کشف و تشویق شوند. زیرا این تنوع میتواند حل مسئله را در سازمان تقویت کند.
- وقتی با مشاورهگیرنده کار میکنیم باید از همانجایی که هستند شروع کنیم.
مشاور باید بداند که سازمان مشاورهگیرنده پیش از این درباره موضوع مدنظ چه تلاشهایی کرده، چه کارهایی نکرده و دربار کاری که باید انجام شود، چه دیدگاهی دارد. بهتر است همگام با مشاوره گیرنده، ولو کند، حرکت کنیم، تا اینکه تند برویم ولی مشتری از ما جا بماند.
- سرزنش در مشاوره جایی ندارد.
بهندرت پیش میآید کسی برای صدمه زدن به سازمان برنامهریزی کند. بنابراین جایی برای سرزنش وجود ندارد. سرزنش کردن باعث از بین رفتن اعتماد، همکاری و تعهد لازم برای ایجاد تغییر موفق در سازمان میشود.
- با در ذهن داشتن یک چارچوب مرجع، پروژه را شروع کنیم.
در ابتدای پروژه باید چارچوب مرجع مشترکی برای شکلگیری گفتگو درباره اهداف، روشها، ارزیابی و یادگیری وجود داشته باشد. این چارچوب باید در ادامه و با کار کردن مشاور و مشاورهگیرنده با یکدیگر اصلاح شود.
- ارزش کار ما در فرآیند مشاوره مشارکتی است نه در جزئیات پروژه.
مشاورهگیرنده زمانی برایمان ارزش قائل میشود که در فرآیندی مشارکتی با هم کار کنیم. این فرآیند باید علاوه بر اینکه بر نتایج متمرکز است، از سوی هر دو طرف درک شده و همه از آن اطلاع کافی داشته باشند.
- موفقیت ما هم از تخصصمان ناشی میشود و هم از اینکه چه شخصیتی داریم.
اگر مشاورهگیرنده، ما را فردی مشتاق و مسئول بداند و بتوانیم احترام او را برانگیزیم، احتمال موفقیتمان بیشتر خواهد بود. همچنین او باید دریابد که با تمرکز بر نتایج، مشاوره میدهیم. این ویژگیها از مهمترین ابزارهای مشاور برای تأثیرگذاری بر رفتار مشاورهگیرنده هستند تا بتواند رفتار دلخواه مشاور را بروز دهد.
- استوار بمانیم.
در میانه پروژه ممکن است مشاورهگیرنده با ابهام یا سردرگمی درباره پروژه مواجه شود. در این مواقع مشاور باید متمرکز و استوار بماند. همچنین باید شفاف و به دور از ابهام و تناقض سعی در رفع آشفتگی ایجادشده داشته باشد. این استواری باعث ایجاد اعتماد و تعهد در کارفرما میشود و کار را پیش میبرد.
- خودمان را بشناسیم.
ما وسیلهای برای ایجاد تغییر هستیم. پس بهتر است هنگام کار با مشاورهگیرنده سوگیریها، پیشفرضها و باورهای خود را کنار بگذاریم. وقتی این مسائل در پروژه به سراغمان آمدند، درباره آنها صادقانه رفتار کنیم. برای انجام همه این کارها لازم است که خودمان را بشناسیم.
- به مشاورهگیرنده نگوییم این کار را انجام بده چون من میگویم.
همیشه در ابتدا باید دلایل و منافع حاصل از اجرای یک پیشنهاد را به مشاورهگیرنده توضیح دهیم. سپس زمان کافی برای فکر کردن و پاسخ دادن به پیشنهاد را برای مشتری فراهم کنیم. عمدتاً وقتی بهعنوان مدیر بخشی از سازمان و بهعنوان عامل درونی تغییر عمل میکنیم، این موضوع فراموش میشود.
- مشاورهگیرنده مختار است پیشنهاد ما را انجام بدهد یا ندهد.
پذیرفتن این اصل ساده معمولاً یکی از سخت ترین کارها برای مشاوران تازهکار است. فراموش نکنید که « افراد چیزی را یاد میگیرند که آمادگی یادگیری آن را داشته باشند» . یادآوری این جمله شاید در قبول این اصل کمک کند.
- مسئله را شخصی نکنیم.
معمولاً افراد در هر موضوعی نقش و نفع شخصی خودشان را در نظر میگیرند. ممکن است افراد سازمان در برابر کمکهای ما مقاومت کنند، چون نمیخواهند خودشان را تغییر دهند. در چنین وضعیتی به یاد داشته باشیم که عکسالعمل آنها در اختیار خودشان است و نه ما.